دوست داشتم ...اما نه اونقدر که باید...
نه اونقدر که پیرم کنه رفتن تو...
نه اونقدر که چشمام به راهت بمونه...
یا از عشق سیرم کنه رفتن تو...
دوست داشتم ...اما مثل یه مسافر...
که هر لحظه...امکان برگشتنش هست...
تو برگشتی و بایدم برمی گشتی...
همون بهتر عاشق شدی... رفتی از دست...
همون بهتر عاشق شدی... پر کشیدی ...
پرنده نمی تونه یک جا بمونه...
من از روزگار تو سرگیجه دارم...
نمی خوام غمی این وسط جا بمونه...
تو فکر کن...بریدم...
تو فکر کن ...شکستم...
تو فکر کن...نبودت کار داده دستم...
خیال کن...خیالت هنوزم باهامه...
خیال کن...هنوزم به راهت نشستم...
تو رفتی... که یه اتفاقی بیوفته...
ولی من فقط ...یاد تو بردم از یاد...
نه عمر ترانه به آخر رسید و نه بازار مهتاب از سکه افتاد...
تو رفتی که این قصه داغش بمونه...
روی سینه ی زخمی هر دوتامون ...
نموندی ته داستانو ببینی...
که از هم جدا شد فقط دستهامون...
فقط دست هامون...
خیلی زیباست.به وبلاگ من هم یه سری بزنید و نظرتون رو هم بگین.
یحیی
ساعت14:42---4 تير 1391
خیلی قشنگ بود آفرین
اذین
ساعت15:18---28 خرداد 1391
سلام دیروز یه مطلب داشتم که گفتی بد بوده !!!!!!!!!!!!!به نظرم که اتفاقا جالب بود البته چون خیلی انتقاد پذیرم برداشتمش ولی امیدوارم کامی متنش رو خونده باشی بازم بیا گلم
اذین
ساعت16:50---27 خرداد 1391
سلام داداشم امیدوارم همیشه خوب باشی ببخشید دیر بهت سر زدم امتحان داشتم بازم میام مرسی که همیشه هستی و میای بهم سر میزنی
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
مرگ تنهایی و آدرس
moein1017.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.